دلــــَـم یـه آرامش واقعــی و یـه خنــدهـ از تـه دل می خواد !
آرامشــی که بعدش طوفانـی در کـار نباشه !
خنــده ای که بعدش بغض و گریـه جاش رو نگیره...
خیلی وقت دلم این حس رو میخواد.
آرش نیستم که کمان به دست گیرم
امالحظه های با تو بودن را خوب شکار میکنم از بین خاطراتم !
.بعضی وقتا آدم یه جمله هایی رو میخونه و یه نفس عمیق پشتش میکشه و توی یه ثانیه یه دنیا خاطره میاد جلو چشمش
کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد :خاطره خشکیه . . .خاطره خشکیه . . .
اونوقت همه ی خاطراتت ،
همونایی که ارزش گرفتن دمپایی پاره هم ندارن رو میریختم تو کیسه و میدادم بهش و میرفت ردکارش . . . !
از بعضی از آدمها تنها خاطره می ماند !از بعضی های دیگر هم هیچ !
خاطره ساختن لیاقت می خواهد !
کسی دستهایت را نمیگیرد ! در جیبت بگذار !شاید خاطره ای ته جیب مانده باشد که هنوز گرم است . . . چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .
عادتی که باور شود . . .باوری که خاطره شود . . .و خاطره ای که درد شود . . . باختم تا دلخوشت کنم ، بدان که برگ برنده ات سادگیم نبود ! دلم بود ….
اینا که تو خیابون راه میرن و یهو با خودشون میخندن !آدمایی ان که با خاطره هاشون زنده ان . . .
دیوونه نیستن ، فقط یکم خسته ان!
به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت !نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم
دوس دارم یه اطلاعیه پشتم بچسبونم و روش بنویسم :“تا اطلاع ثانوی خسته ام”
غمگینم مانندِ عکس اعلامیه ی ترحیم ، که لبخندش دیگران را می گریاند !
ولی هراسی ندارم ، چون زلزله عشق توست که درونم را ویران میکند
دستاتو بذار روی قلبت . گذاشتی؟ آرزومه همیشه بتپه حتی اگه برای من نباشه
کاش میدانستی دنیا با همه وسعتش بدون عزیزان جایی برای ماندن ندارد . به رسم سپاس نوشتم که بدانی عزیزی!
هیچ وقت دل به کسی نبند ، چون این دنیا انقدر کوچیکه که دوتا دل توش جا نمیشه ! ولی اگه دل بستی هیچ وقت ازش جدا نشو ، چون این دنیا انقدر بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی… مثل شقایق زندگی کن ، کوتاه اما زیبا ، مثل پرستو کوچ کن ، فصلی اما هدفمند ، مثل پروانه بمیر ، دردناک اما عاشق
یه کاغذ سفید را هرچقدر هم که سفید و تمیز باشه کسی قاب نمیگیره ، برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت
درب ، باز و بسته شد ، حتما باز باد شوخی اش گرفته است ، ادای آمدنت را در می آورد …
کاش گاهی وقتا خدا از پشت اون ابرها میومد بیرون و گوشم را محکم می گرفت و داد میزد که ؛ آهای بگیر بشین سرجات ! اینقدر غر نزن، همینه که هست! بعد یه چشمک میزد و آروم توی گوشم میگفت: همه چی درست میشه
دلگیر نشو از آدما ، نیش زدن طبیعتشونه ، سالهاست به هوای بارانی میگن ” خراب ” ۱ روز قشنگ ، ۱ دل خوش ، ۱ لب خندون ، ۱ تن سالم ، آرزوی هر روز من برای تو اینو بدون ، بغیر دست تو ، دست هرکی روی قلب من باشه ، قلبم وایمیسته ! ثانیه ها ، روزها ، ماه ها ، حقیرتر از آنند که بهانه ای برای از یاد بردنت باشند بیشتر از دیروز ، کمتر از فردا ، بیشتر از خودم ، کمتر از خدا ، بیشتر از خورشید ، و عمیقتر از دریا دوستت دارم
اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم ؟
خدا گفت : شاید نوشته باشم: هر چه آرزو کند! برایم از بازار یک بغض خوب بخر ،نه مثل اینها که دارم …
اینها هر روز می شکنند!
از وقتی که نیستی،
خدا می داند، چقدر آب به صورَتم پاشیدم .. خدایا!!!…
این کابوس آنقدر واقعیست
که از خواب بیدار نمیشوم. . .
آدمیست دیگر…
یک روز حوصله هیچ چیز راندارد
دوست دارد خودش را بردارد بریزد دور…! حسین پناهى
شاید آن روز که سهراب نوشت:(تاشقایق هست زندگی باید کرد)”خبری ازدل پردردگل یاس نداشت”بایداینطوری نوشت:(هرگلی هم باشی.چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجباریست)
کاش یکی باشه که درددلتو بتونی بهش بگی…ولی وای ازروزی که همون یکی بشه درد دلت..!
کاش نجابتم را بهانه رفتنت نمیکردی!تا با دیدن هر هرزه ای به خودم نگویماگر مثل این بودم نمیرفت..! هیس !
حواس تنهایی ام را با خاطرات با تو بودن پرت کرده ام …
حرفی نزن ، بگذار لحظه ای آرام بگیرد !
گریه نمی کنم ؛ چیزی رفته توی چشمم !
به گمانم یک خاطره است …
وقتى نیستى میخواهم سر به تن هیچ خاطره اى نباشد …
دست خالی که نمیشود به پیشواز خاطره رفت !
من هم وقتی چمدانم پر از گریه شد راه میافتم …
تقصیر از من است ، آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی !
یادم رفت بپرسم “کنار خودت یا خاطره هایت” ؟
همه چیز دست به دست هم می دهد تا خاطرات زنده شوند :
سکوت اتاقم ، تاریکی شب ، تیک تیک ساعت ، صدای باران ، آهنگی قدیمی در فایلی قدیمی ، پیامکی اشتباه …و حتی صدای جاروی رفتگر !
فقـط چـند قـدم مانـده بـود برسـم بـه “تــو”… اگر ایـن خواب لعنتـی، دیشـب ادامـه داشـت…! یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد، اما هر وقت تنه ام به جماعت نادان خورد، گفتند: مگه کوری؟؟؟
تو با من “بازی” میکنی من با تو “عاشقی”… و دیگران را ببین که چگونه محو تماشای این “بازی عاشقانه اند”…
گاهی باید بی رحم بود… نه با دوست… نه با دشمن… بلکه با خودت… و چه بزرگت میکند آن سیلی که خودت میخوابانی بر صورتت…
اینجا زمین است ، رسم آدماش عجیب است ، اینجا گم که میشوی به جای آنکه دنبالت بگردند ، فراموشت میکنند
چه نقاش ماهری است فکر و خیال ، وقتی که دانه دانه موهایت را سفید میکند
به سلامتی زندگی که اگه خوش بگذره اسمش میشه خاطره ، اگه پدرت در بیاره اسمش میشه تجربه
روزهایم گذشت ، اما روزگار از من نگذشت، ولی من از روزها و روزگار گذشتم
چه کنم ؟ تا تو باورم کنی ... از یاد بُردنت " حتی برای ثانیه ای کار من نیست !!!
چه تکلیف سنگینی ست بلا تکلیفی وقتی نمی دانم ... دارمت یا ندارمت !!!
خاطرات تمام نمی شوند ، تمامت می کنند …
لامصب مثل سیگار است خاطره …حال می دهد اما از درون می پوساندت …
از سوختن هر چیزى خاکستر به جا میماند ولى از سوختن زندگى خاطره …
دستانم را محکم تر بگیر ، من هنوز هم نمی خواهم تو را به دست خاطرات بسپارم …
بفرمایید
یک فنجان خاطره تلخ می خورید یا با شِکر دروغ شیرینش کنم ؟
گاهی
نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شودگویی به خواب بود جوانیمان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر می شودکاری ندارم آنکه کجایی چه می کنیبی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
خاطره اگر در جهنم هم باشد دل را تنگ جهنم میکند و تو با تمام بهشتی بودنت در حسرت جهنمی …
شهامت میخواهد بدون “اشک” ، خاطراتت را مرور کردن …
خود آزاری یعنی میری اونجاهایی که باهاش خاطره داشتی و به یادش می میری …
دلتنگ نشدی ببینی چگونه خوب ترین خاطره ها بی رحم ترین شان می شود …
قانون بقای خاطره :
انسان نمیتواند از خاطره فرار کند بلکه از خاطره ای به خاطره ی دیگر غرق میشود …
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت !تبدیل به یه عشق عمیق میشن …
ته نشین میشن توی قلبت …ولی یه روز خیلی راحت تو سکوت میرن !
اونجا باورش سخته ، اونوقته که باید بلد باشی چطور با یه خاطره کنار بیای !
با دقت انتخاب کن ، خاطرات تنها چیزی هست که برامون می مونه ؛ حداقل خوب هاش رو بردار …
نمیدانم چه بر سرِ من و این خیابان ها آمده که هر جایی میخواهم بروم به کوچه ی خاطراتمان میرسد …
تو برمیگردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم میدوزیم …
در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هست …
ما هر دو رهگذریم …تو از خاطرم ، من از خاطراتت !
آرش نیستم که کمان به دست گیرمامالحظه های با تو بودن را خوب شکار میکنم از بین خاطراتم !
. بعضی وقتا آدم یه جمله هایی رو میخونه و یه نفس عمیق پشتش میکشه و توی یه ثانیه یه دنیا خاطره میاد جلو چشمش !
خاطراتم را خیس کردند چشمان بارانی ام …
نه که چیزی برای گفتن نباشد . . . نه!
به این سکوت پیله کرده ام . . . نه که ندانم چه بگویم . . . نـــه!!
اینروزها من از همیشه پر تر از حرفــم! از همیشه بیشتر گفتنی ها دارم . . .
ولی من ماندم و یک عـــــــالمه ناگفته هایِ ناشنیده ..